دو اسب در توازی
بر خطِ واقعه، آن اسب ــ برجِ عجیبِ شیهه و تردید ــ بارویِ خویش را پیشِ نگاهِ مضطربش میدید. پیشِ نگاه، اسبِ موازی در خود به خونِ خودش میریخت و بارهای که پرید خطی عمود از خونِ خود بر وقعه میکشید. برجِ عجیبِ باره و بارو ــ اسب، در شیهههایِ تبَش خطِ موازیِ مرثیه بر رد بود تردید در توازیِ ایمان عمود. هذیانِ یال بر برجِ مضطربِ باد؛ ایمان و باره و بارو در یک سؤال: بال