چیزی نبودنِ بودن
چيزی نبودنِ بودن
معنایِ ثابتِ ديوارِ بود وُ
نبود
ديوارِ بود
آنجا نبود
وقتی که پشتِ هرهیِ دیوار
افتاد رد ــ
ردِ ريسمانِ دار
و ريسمانِ دار رد شد از درختِ تنها
ــ درختی درونِ ديوار و ديواری در او ــ
دریایِ پشتِ ديوار
چشمهایِ تو بود
در زلالیِ فروافتادنی.
□
چيزی نبود بودن
که زلال و صاف
در چشمِ تو افتاد از دیوار
از دار.
معنایِ ثابتِ ديوارِ بود وُ
نبود
ديوارِ بود
آنجا نبود
وقتی که پشتِ هرهیِ دیوار
افتاد رد ــ
ردِ ريسمانِ دار
و ريسمانِ دار رد شد از درختِ تنها
ــ درختی درونِ ديوار و ديواری در او ــ
دریایِ پشتِ ديوار
چشمهایِ تو بود
در زلالیِ فروافتادنی.
□
چيزی نبود بودن
که زلال و صاف
در چشمِ تو افتاد از دیوار
از دار.
سیويكمِ مردادِ هشتاد و هفت
نظرات