قیام در قعود
چه دست سویِ هوا، تویِ هوا ــ آب، میرود از دست چه میچکد از ابر قیامِ دست و خونِ ناشزه بر پَست. چه خون به چشم، به حفره میخلد از ابر، و زوزه میکِشد در لختههایِ کبود که رود میبَرد، و رویِ وهمِ هوا، تاب میدهد بر تن. و تن ــ چه قائمِ بر گور ــ سقوط میکند از تن که دست… چه میکِشد به بدن، دست، دست میبَرد بر گور و رویِ گور زوزه میکشد از گور. □ به دست میزنم ...